مه و خورشید تابیدهست در دست
و صد دریا زلالی هست در دست
غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
کسی مانند تو شبها به قبرستان نمیآید
بدون چتر، تنها، موقع باران نمیآید
عصمت بخشیده نام او دختر را
زینت بخشیده شأن او همسر را
معنای شکوهِ در قیام است حبیب
پا منبری چند امام است حبیب
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
کسی که دیگر خود خدا هم، نیافریند مثال او را
چو من حقیری کجا تواند، بیان نماید خصال او را