با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
تا آسمانت را کمی در بر بگیرد
یک شهر باید عشق را از سر بگیرد
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست
کربلای عمر هرکس بیگمان خواهد رسید
روز عاشورای ما هم یک زمان خواهد رسید
برخیز اگر اهل غم و دردی تو
باید که به اصل خویش برگردی تو