من حال پس از سقوط را میفهمم
آشفتهام این خطوط را میفهمم
ای خون تو همچنان نگاهت گیرا
ای جانِ به عرش رفتۀ نامیرا
جانان همه رفتند، چرا جان نرود؟
این آیه به روی دستِ قرآن نرود؟
غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
از درد نبود اگر که از پا افتاد
هنگام وضو به یادِ زهرا افتاد
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
میداد نسيم سحری بوی تنت را
از باد شنيدم خبر آمدنت را
برخیز اگر اهل غم و دردی تو
باید که به اصل خویش برگردی تو