شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
خبر رسید که در بند، جاودان شدهای
ز هر کرانه گذشتی و بیکران شدهای
برخیز اگر اهل غم و دردی تو
باید که به اصل خویش برگردی تو