باید که برای تو سرِ دار بمیرم
یکباره به پایت صد و ده بار بمیرم
ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
آمادهاند، گوش به فرمان، یکی یکی
تا جان نهند بر سر پیمان یکی یکی
از مرز رد شدیم ولی با مصیبتی
با پرچم سیاه به همراه هیأتی
مگر اندوه شبهای علی را چاه میفهمد؟
کجا درد دل آیینهها را آه میفهمد؟
شهر من قم نیست، اما در حریمش زندهام
در هوای حقحق هر یاکریمش زندهام
با ظلم بجنگ، حرف مظلوم این است
راهی که حسین کرده معلوم این است
موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
هر کس به سایۀ تو دو رکعت نماز کرد
با یک قنوت هر چه گره داشت، باز کرد
از کوی تو ای قبلۀ عالم! نرویم
با دست تهی و دل پُر غم نرویم
هر زمانی که شهیدی به وطن میآید
گل پرپر شده در خاطر من میآید
ای در تو عیانها ونهانها همه هیچ
پندار یقینها و گمانها همه هیچ
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
دست مرا گرفت شبیه برادری
گفتم سلام، گفت سلام معطری
مجنون تو کوه را ز صحرا نشناخت
دیوانۀ عشق تو سر از پا نشناخت
ای آنکه دوای دردمندان دانی
راز دل زار مستمندان دانی
ای سرّ تو در سینۀ هر محرم راز
پیوسته درِ رحمت تو بر همه باز
بازآ بازآ هر آنچه هستی بازآ
گر کافر و گبر و بتپرستی بازآ