غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
نوربخش يقين و تلقين اوست
هم جهانبان و هم جهانبين اوست
به صحرا بنگرم، صحرا تو بینم
به دریا بنگرم، دریا تو بینم
دلا غافل ز سبحانی، چه حاصل؟
مطیع نفس و شیطانی، چه حاصل؟
خدایا! داد از این دل، داد از این دل
که یکدم مو نگشتُم شاد از این دل
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توأم راهنمایی