آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بیکران دارد
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟
نوربخش يقين و تلقين اوست
هم جهانبان و هم جهانبين اوست
آتشفشان زخم منم، داغ دیدهام
خاکسترم، بهار به آتش کشیدهام
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
این روزها پروندۀ اعمال ما هستند
شبنامههای روز و ماه و سال ما هستند
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره میزنند... مریضی شفا گرفت
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توأم راهنمایی