گفتیم وقت شادی و وقت عزا، حسین
تنها دلیل گریه و لبخند ما حسین
غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
کیسههای نان و خرما خواب راحت میکنند
دستهای پینهدارش استراحت میکنند
ماه غریب جادّهها، همسفر نداشت
شب در نگاه ماه، امید سحر نداشت
غزل عشق و آتش و خون بود که تو را شعر نینوا میکرد
و قلم در غروب دلتنگی، شرح خونین ماجرا میکرد
دل به دریا زد و دل از او کند
گرچه این عشق شعلهور شده بود
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است