«صبح نزدیک است» پیغامی چنین آورده بود
قاصدی که آسمان را بر زمین آورده بود
پیرمرد مهربان، مثل ابرها رها
زنده است همچنان، زنده است بین ما
در های و هوی باد و در آرامش باران
ریشه دواندم از گذشته تا همین الان
هر آب که جاری اَست چون خون سرخ است
هر شاخه که سبز بود، اکنون سرخ است