هرچه را خواهی بگیر از ما ولی غم را مگیر
غم دوای دردهای ماست مرهم را مگیر..
از سمت مدینه خبر آورد نسیمی
تا مژده دهد آمده مولود عظیمی
سرباز نه، این برادران سردارند
پس این شهدا هنوز لشکر دارند
مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتۀ ربَّ جلیل
گه احرام، روز عید قربان
سخن میگفت با خود کعبه، زینسان
هرکه با پاکدلان، صبح و مسایی دارد
دلش از پرتو اسرار، صفایی دارد
پیرمردی، مفلس و برگشتهبخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
معشوق علیاکبری میطلبد
گاهی بدن و گاه سری میطلبد
ای که عمریست راه پیمایی
به سوی دیده هم ز دل راهیست