تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
اگرچه در نظرت آنچه نیست، ظاهر ماست
سیاهجامۀ سوگت لباس فاخر ماست
عشق با نامِ شما درصددِ تاختن است
نام تو معنی دل بردن و دل باختن است
تو با حقّی و حق با توست؛ حق پشت و پناه تو
بدیها دور بادا از وجود خیرخواه تو
گر مرد رهی، میان خون باید رفت
از پای فتاده، سرنگون باید رفت
بر ساحلى غریب، تویى با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
باید برای درک حضورش دعا کنیم
خود را از این جهان خیالی جدا کنیم
انگار که این فاصلهها کم شدنی نیست
میخواهم از این غم نسرایم، شدنی نیست
ای ز پیدایی خود بس ناپدید
جملۀ عالم تو و کس ناپدید
به نام آن که جان را نور دین داد
خرد را در خدادانی یقین داد...
به نام آن که ملکش بیزوال است
به وصفش عقلِ صاحب نطق، لال است
هوای بام تو داریم ما هواییها
خوشا به حال شب و روز سامراییها
دل زنده شود کز تو حیاتی طلبد
جان باز رهد کز تو نجاتی طلبد