تو را کشتند آنها که کلامت را نفهمیدند
خودت سیرابشان کردی مرامت را نفهمیدند
دل گفت مرا علم لَدُنّی هوس است
تعلیمم کن اگر تو را دسترس است
توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
دل آزاده با خدا باشد
ذکر، نسیان ماسوا باشد
خدایا به جاه خداوندیات
که بخشی مقام رضامندیات
ندیدم چون محبتهای مادر
فدای شأن بیهمتای مادر
در کالبد مرده دمد جان چو مسیحا
آن لب که زمینبوسی درگاه رضا کرد
خداوندا در این دیرینه منزل
دری نشناختم غیر از در دل
از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را
آن کس که تو را دید نداند سر و پا را
يك بار ديگر بازى دار و سر ما
تابيده خون بر آفتاب از پيكر ما
خدایا دلی ده حقیقتشناس
زبانی سزاوار حمد و سپاس