الهی اکبر از تو اصغر از تو
به خون آغشتگانم یکسر از تو
خورشید! بتاب و برکاتی بفرست
ای ابر! ببار آب حیاتی بفرست
ای ز داغِ تو روان، خون دل از دیدۀ حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور
توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
به باران فکر کن... باران نیاز این بیابان است
ترکهای لب این جاده از قحطی باران است
دل آزاده با خدا باشد
ذکر، نسیان ماسوا باشد
خدایا به جاه خداوندیات
که بخشی مقام رضامندیات
ای تا به قیامت علم فتح تو قائم
سلطان دو عالم، علی موسی کاظم
در کالبد مرده دمد جان چو مسیحا
آن لب که زمینبوسی درگاه رضا کرد
خداوندا در این دیرینه منزل
دری نشناختم غیر از در دل
از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را
آن کس که تو را دید نداند سر و پا را
نه از لباس کهنهات نه از سرت شناختم
تو را به بوی آشنای مادرت شناختم
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...
خدایا دلی ده حقیقتشناس
زبانی سزاوار حمد و سپاس