قدم قدم همهجا آمدم به دنبالت
نبودهام نفسی بیخبر از احوالت
باز جنگی نابرابر در برابر داشتند
دست امّا از سر چادر مگر برداشتند؟
تو سرزمین مقدس تو باصفا بودی
تو جلوهگاه مقامات انبیا بودی
میزبان تو میشود ملکوت؟
یا ملائک در آستان تواند؟
از چشمهای تارمان اشک است جاری
ای آسمان حق داری اینگونه بباری
به سوگ نخلهای بیسرت گیسو پریشانم
شبیه خانههای خستهات در خویش ویرانم
تشنهست شبیه ماهی بیدریا
یا آهوی پابسته میان صحرا
شاید که برای تعزیت میآید
تشییع تو را به تسلیت میآید
غمگین مباش ای همنفس که همدمی نیست
عشق علی در سینهات جرم کمی نیست