آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت
يك بار ديگر بازى دار و سر ما
تابيده خون بر آفتاب از پيكر ما