لبریزم از واژه اما بستهست گویا زبانم
حرفی ندارم بگویم، شعری ندارم بخوانم
با اینکه نبض پنجره در دست ماه نیست
امشب جهان به چشم اتاقم سیاه نیست
چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنیست آن بینی
يك بار ديگر بازى دار و سر ما
تابيده خون بر آفتاب از پيكر ما