آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟
این روزها پروندۀ اعمال ما هستند
شبنامههای روز و ماه و سال ما هستند
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره میزنند... مریضی شفا گرفت
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت
يك بار ديگر بازى دار و سر ما
تابيده خون بر آفتاب از پيكر ما