هزار حنجره فریاد در گلویش بود
نگاه مضطرب آسمان به سویش بود
نه لاله بوی خوش مستی از سبوی تو دارد،
هزار کاسه از این باغ رو به سوی تو دارد
بر عهد بزرگ خود وفا کرد عمو
نامرد تمام کوفیان، مرد عمو
يك بار ديگر بازى دار و سر ما
تابيده خون بر آفتاب از پيكر ما