جاده در پیش بود و بیوقفه
سوی تقدیر خویش میرفتیم
ای آسمان به راز و نیازت نیازمند
آه ای زمین به سوز و گدازت نیازمند
هیچکس اینجا نمیفهمد زبان گریه را
بغض میگیرد ز چشمانم توان گریه را
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما
روشنتر از تمام جهان، آسمان تو
باغ ستارههاست مگر آستان تو؟