ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
با ظلم بجنگ، حرف مظلوم این است
راهی که حسین کرده معلوم این است
در قاب عکست میتواند جان بگیرد
این عشق پابرجاست تا تاوان بگیرد
موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
بهارِ آمدنت میبرد زمستان را
بیا که تازه کنم با تو هر نفس جان را
هر کس به سایۀ تو دو رکعت نماز کرد
با یک قنوت هر چه گره داشت، باز کرد
از کوی تو ای قبلۀ عالم! نرویم
با دست تهی و دل پُر غم نرویم
گاهی دلم به یاد خدا هست و گاه نیست
اقرار میکنم که دلم سر به راه نیست
آرامش موّاج دریا چشمهایش
دور از تعلقهای دنیا چشمهایش
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
روشنتر از تمام جهان، آسمان تو
باغ ستارههاست مگر آستان تو؟