آواز حزین باد، پیغمبر کیست؟
خورشید، چنین سرخ، روایتگر کیست؟
بودهست پذیرای غمت آغوشم
از نام تو سرشار، لبالب، گوشم
دریاب من، این خستۀ بیحاصل را
این از بد و خوب خویشتن غافل را
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
روشنتر از تمام جهان، آسمان تو
باغ ستارههاست مگر آستان تو؟