تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
بر ساحلى غریب، تویى با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
ای بسته به دستِ تو دل پیر و جوانها
ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها
معشوق علیاکبری میطلبد
گاهی بدن و گاه سری میطلبد
روشنتر از تمام جهان، آسمان تو
باغ ستارههاست مگر آستان تو؟