در خیالم شد مجسم عالم شیرین تو
روزگار سادۀ تو، حجرۀ رنگین تو
هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
جهان را، بیکران را، جن و انسان را دعا کردی
زمین را، آسمان را، ابر و باران را دعا کردی
روشنتر از تمام جهان، آسمان تو
باغ ستارههاست مگر آستان تو؟