تا تو بودی، نفسِ آینه دلگیر نبود
در دلم هیچ، به جز نقش تو تصویر نبود
چهقدر بیتو شكستم، چهقدر واهمه كردم!
چهقدر نام تو را مثل آب، زمزمه كردم!
هر سال، ماجرای تو و سوگواریات
عهدیست با خدای تو و خون جاریات
بر نیزۀ شقاوت این فتنهزادها
گیسوی توست، سلسلهجنبان بادها
سوختی آتش گرفت از سوز آهت عالمی
آه بین خانۀ خود هم نداری محرمی
غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
دستی كه طرح چشم تو را مست میكشید
صد آسمان ستاره از آن دست میكشید
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
روشنتر از تمام جهان، آسمان تو
باغ ستارههاست مگر آستان تو؟