همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
هستی ندیده است به خود ماتم اینچنین
کی سایهای شد از سر عالم کم اینچنین؟
برای لحظۀ موعود بیقرار نبودم
چنانکه باید و شاید در انتظار نبودم
غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
کسی محبت خود یا که برملا نکند
و یا به طعنه و دشنام اعتنا نکند
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر