شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
این روزها پروندۀ اعمال ما هستند
شبنامههای روز و ماه و سال ما هستند
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره میزنند... مریضی شفا گرفت
بوی ظهور میرسد از کوچههای ما
نزدیکتر شده به اجابت دعای ما