حتی اگر که تیغ ببارد، در بیعت امام حسینیم
ما جرأت زهیر و حبیبیم، ما غیرت امام حسینیم
به سویت آمدهام جذبهای نهان با من
چه کردهای مگر ای شور ناگهان! با من؟
لبریزم از واژه اما بستهست گویا زبانم
حرفی ندارم بگویم، شعری ندارم بخوانم
«پدر» چه درد مگویی! «پدر» چه آه بلندی!
نمیشود که پدر باشی و همیشه بخندی
با اینکه نبض پنجره در دست ماه نیست
امشب جهان به چشم اتاقم سیاه نیست
میداد نسيم سحری بوی تنت را
از باد شنيدم خبر آمدنت را
النّمِر باقر النّمِر برخیز
باز هم خطبۀ جهاد بخوان
هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است
بوی ظهور میرسد از کوچههای ما
نزدیکتر شده به اجابت دعای ما