باید برای درک حضورش دعا کنیم
خود را از این جهان خیالی جدا کنیم
انگار که این فاصلهها کم شدنی نیست
میخواهم از این غم نسرایم، شدنی نیست
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
هوای بام تو داریم ما هواییها
خوشا به حال شب و روز سامراییها
دشمن که به حنجر تو خنجر بگذاشت
خاموش، طنین نای تو میپنداشت
هر چند قدش خمیده، امّا برپاست
چندیست نیارمیده، امّا برپاست
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت
بوی ظهور میرسد از کوچههای ما
نزدیکتر شده به اجابت دعای ما