رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
اَلسَّلام ای سایهات خورشید ربّ العالمین
آسمانِ عزّ و تمکین، آفتاب داد و دین
میداد نسيم سحری بوی تنت را
از باد شنيدم خبر آمدنت را
سرت بر نیزه خواهد رفت در اوج پریشانی
عروجت را گواهی میدهد این سِیْر عرفانی
از خیمه برون آمد و شد سوی سپاه
با قامت سرو و با رخی همچون ماه
بوی ظهور میرسد از کوچههای ما
نزدیکتر شده به اجابت دعای ما