دلم کجاست تا دوباره نذر کربلا کنم
و این گلوی تشنه را شهید نیزهها کنم
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را
میداد نسيم سحری بوی تنت را
از باد شنيدم خبر آمدنت را
هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است