غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
شهد حکمت ریزد از لعل سخندان، بیشتر
ابر نیسان میدمد بر دشت، باران، بیشتر
حق میشود انکار و من انگار نه انگار
منصور سرِ دار و من انگار نه انگار
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است