تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
زینب اگر نبود حدیث وفا نبود
با رمز و راز عشق کسی آشنا نبود
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
حق روز ازل کل نِعَم را به علی داد
بین حکما حُکمِ حَکَم را به علی داد
در مأذنه گلبانگ اذان پیدا شد
آثار بهار بیخزان پیدا شد
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری
هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است