فرو میخورد بغض در گلو را
عقب میزد پَرِ هر چه پتو را
چشم تو خراب میشود بر سر کفر
کُند است برای حنجرت خنجر کفر
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
وضو گرفتهام از بهت ماجرا بنویسم
قلم به خون زدهام تا كه از منا بنویسم