سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
فرو میخورد بغض در گلو را
عقب میزد پَرِ هر چه پتو را
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
وضو گرفتهام از بهت ماجرا بنویسم
قلم به خون زدهام تا كه از منا بنویسم