در خیالم شد مجسم عالم شیرین تو
روزگار سادۀ تو، حجرۀ رنگین تو
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
جهان را، بیکران را، جن و انسان را دعا کردی
زمین را، آسمان را، ابر و باران را دعا کردی
ای دل به مهر داده به حق! دل، سرای تو
وی جان به عدل کرده فدا! جان، فدای تو