باران شده بر کویر جاری شده است
در بستر هر مسیر جاری شده است
گرچه صد داغ و هزاران غم سنگین داریم
چشم امّید به فردای فلسطین داریم
آن شب که دفن کرد علی بیصدا تو را
خون گریه کرد چشم خدا در عزا تو را
گواه سیرۀ عشق است داغداری ما
به باغبانی درد است لالهکاری ما
داشت میرفت لب چشمه سواری با دست
دشت لبریز عطش بود، عطش... اما دست...
سبکبالان خرامیدند و رفتند
مرا بیچاره نامیدند و رفتند
عشق تو در تمامی عالم زبانزد است
بیعشق، حال و روز زمین و زمان بد است
سرّ نى در نینوا مىماند اگر زینب نبود
کربلا، در کربلا مىماند اگر زینب نبود
فکر میکردم که قدری استخوان میآورند
بعد فهمیدم که با تابوت، جان میآورند
گفتند از شراب تو میخانهها به هم
خُمها به وقت خوردن پیمانهها به هم
خم نخواهد کرد حتی بر بلند دار سر
هرکسی بالا کند با نیت دیدار سر
هیچ کس نشناخت دردا! درد پنهان علی
چون کبوتر ماند در چاه شب افغان علی