قسم به ساحتِ شعری که خورده است به نامم
قسم به عطر غریبی که میرسد به مشامم
دست من یک لحظه هم از مرقدت کوتاه نیست
هرکسی راهش بیفتد سمت تو گمراه نیست
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
معشوق علیاکبری میطلبد
گاهی بدن و گاه سری میطلبد