در دل بیخبران جز غم عالم غم نیست
در غم عشق تو ما را خبر از عالم نیست
باید برای درک حضورش دعا کنیم
خود را از این جهان خیالی جدا کنیم
انگار که این فاصلهها کم شدنی نیست
میخواهم از این غم نسرایم، شدنی نیست
نی از تو حیات جاودان میخواهم
نی عیش و تَنعُّم جهان میخواهم
خداوندا به ذات کامل خویش
به دریاهای لطف شامل خویش
ای دوای درون خستهدلان
مرهم سینۀ شکستهدلان
ای وجود تو اصل هر موجود
هستی و بودهای و خواهی بود
کعبه اسم تو، منا اسم تو، زمزم اسم توست
ندبه اسمِ تو، شفا اسم تو، مرهم اسم توست
هوای بام تو داریم ما هواییها
خوشا به حال شب و روز سامراییها
با پای سر به سِیْر سماوات میرویم
احرام بستهایم و به میقات میرویم
معشوق علیاکبری میطلبد
گاهی بدن و گاه سری میطلبد