دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
از سمت حرم شنیدهام میآید
با تیغ دو دم شنیدهام میآید
ای آسمان به راز و نیازت نیازمند
آه ای زمین به سوز و گدازت نیازمند
هیچکس اینجا نمیفهمد زبان گریه را
بغض میگیرد ز چشمانم توان گریه را
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت