بیا سنگینیِ بارِ گناهم را نبین امشب
مقدّر کن برایم بهترینها را همین امشب
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
دشمن که به حنجر تو خنجر بگذاشت
خاموش، طنین نای تو میپنداشت
هر چند قدش خمیده، امّا برپاست
چندیست نیارمیده، امّا برپاست
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت