فکر میکردم که قدری استخوان میآورند
بعد فهمیدم که با تابوت، جان میآورند
حق میشود انکار و من انگار نه انگار
منصور سرِ دار و من انگار نه انگار
خم نخواهد کرد حتی بر بلند دار سر
هرکسی بالا کند با نیت دیدار سر
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما
ابر تیره روی ماه آسمانم را گرفت
کربلا از من عموی مهربانم را گرفت