سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟
از سمت حرم شنیدهام میآید
با تیغ دو دم شنیدهام میآید
این روزها پروندۀ اعمال ما هستند
شبنامههای روز و ماه و سال ما هستند
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره میزنند... مریضی شفا گرفت
بخواب بر سر زانوی خستهام، سر بابا
منم همان که صدا میزدیش: دختر بابا