گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
سر نهادیم به سودای کسی کاین سر از اوست
نه همین سر که تن و جان و جهان یکسر از اوست...
فرخنده پیکریست که سر در هوای توست
فرخندهتر سریست که بر خاک پای توست
گر بسوزیم به آتش همه گویند سزاست
در خور جورم و از فضل توام چشم عطاست
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
بخواب بر سر زانوی خستهام، سر بابا
منم همان که صدا میزدیش: دختر بابا