بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
خونت سبب وحدت و آگاهی شد
این خون جریان ساخت، جهان راهی شد
علی زره که بپوشد، همینکه راه بیفتد
عجیب نیست که دشمن به اشتباه بیفتد
میداد نسيم سحری بوی تنت را
از باد شنيدم خبر آمدنت را
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من