در قاب عکست میتواند جان بگیرد
این عشق پابرجاست تا تاوان بگیرد
غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
بهارِ آمدنت میبرد زمستان را
بیا که تازه کنم با تو هر نفس جان را
ای صفت خاص تو واجب به ذات
بسته به تو سلسلۀ ممکنات
به کعبه رفتم و زآنجا هوای کوی تو کردم
جمال کعبه تماشا به یاد روی تو کردم...
گاهی دلم به یاد خدا هست و گاه نیست
اقرار میکنم که دلم سر به راه نیست
سلامٌ علی آل طاها و یاسین
سلامٌ علی آل خَیرِ النَّبِیِّین
آرامش موّاج دریا چشمهایش
دور از تعلقهای دنیا چشمهایش
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من