تا تو بودی، نفسِ آینه دلگیر نبود
در دلم هیچ، به جز نقش تو تصویر نبود
چهقدر بیتو شكستم، چهقدر واهمه كردم!
چهقدر نام تو را مثل آب، زمزمه كردم!
هر سال، ماجرای تو و سوگواریات
عهدیست با خدای تو و خون جاریات
بر نیزۀ شقاوت این فتنهزادها
گیسوی توست، سلسلهجنبان بادها
غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
دستی كه طرح چشم تو را مست میكشید
صد آسمان ستاره از آن دست میكشید
از سمت حرم شنیدهام میآید
با تیغ دو دم شنیدهام میآید
عاشقان را سر شوريده به پيكر عجب است
دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است!
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
رفتم من و، هوای تو از سر نمیرود
داغ غمت ز سینهٔ خواهر نمیرود