بهار و باغ و باران با تو هستند
شکوه و شوق و ایمان با تو هستند
ای لوای تو برافراشته بر قلّۀ نور
کرده نور رُخَت از پردۀ ابهام، عبور
فرق دارد جلوهاش در ظاهر و معنا حرم
گاه شادی، گاه غم دارد برای ما حرم
دلش میخواست تا قرآن بخواند
دلش میخواست تا دنیا بداند
چشم خود را باز کردم ابتدا گفتم حسین
با زبانِ اشکهای بیصدا گفتم حسین