دیدیم میانِ سبزهها رنگ تو را
در جاریِ جویبار، آهنگِ تو را
چون گنج، نهان کن غم پنهانی خویش
منما به کسی بی سر و سامانی خویش
این ابر پُر از بهار مهمانِ شماست
صبح آمده و نسیم، دربانِ شماست
در لشکر تو قحطیِ ایمان شده بود
دین دادن و زر گرفتن آسان شده بود
با دیدن تو به اشتباه افتادند
آنها که سوی فرات راه افتادند
آه کوفه چقدر تاریک است
ماه دیگر کنار چاه نرفت
بهنام آنکه جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
از «الف» اول امام از بعد پیغمبر علیست
آمر امر الهی شاه دینپرور علیست
سجادۀ خویش را که وا میکردی
تا آخر شب خدا خدا میکردی
این شنیدم که چو آید به فغان طفل یتیم
افتد از نالۀ او زلزله بر عرش عظیم
یک لحظه شدیم خیره تا در چشمت
دیدیم تمام درد را در چشمت
عمریست که دمبهدم علی میگویم
در حال نشاط و غم علی میگویم
لحظهٔ سخت امتحان شده بود
چقَدَر خوب امتحان دادی