ذلیل شد امیریاش، صغیر شد کبیریاش
شکسته شد توهّمِ شکستناپذیریاش
به جز دریغ، چه از دست من برآمده است؟!
مرا به غزه ببر، طاقتم سرآمده است
ما از غم دشوار تو آسان نگذشتیم
ماندیم بر این عهد و ز پیمان نگذشتیم
سرو است و به ایستادگی متهم است
از شش جهت آماج هزاران ستم است
سرتاسر عمرتان به تردید گذشت
عمری که به پوشاندن خورشید گذشت
چنان شیرینی دنیای ما شورانده دنیا را
که از ما وام میگیرند آیین تماشا را
دریغ است در آرزو ماندن ما
خوشا از لب او، فراخواندن ما
بر شانۀ یارش بگذارد سر را
بردارد اگر او قدمی دیگر را
قلم به دست و عمامه بر سر، عبای غربت به بر کشیدی
به سجده رفتی و گریه کردی و انتظار سحر کشیدی
سرخی امروزشان شد سبزی فردای ما
ای فدای نام قاسمها و محسنهای ما
حاج قاسم رفت اما داستانی مانده است
حاج قاسم رفت و راه بیکرانی مانده است
عالم و فاضل و فرزانه و آزاداندیش
خالص و مخلص و شایسته و وارسته ز خویش
شهادت میتواند مرگ در راه وطن باشد
شهادت میتواند خلوتی با خویشتن باشد
طوفان خروش و خشم ما در راه است
سوگند به آه، عمرتان کوتاه است
زمان! به هوش آ، زمین! خبردار
که صبح برخاست، صبح دیدار
صدای جاری امواج، زیر و بم دارد
که رودخانه همین است، پیچ و خم دارد
قدم در دفاع از حرم برندارد
سپاھی که تیغ دودَم برندارد
امروز که انتهای دنیای من است
آغاز تمام آرزوهای من است
با بال و پری پر از کبوتر برگشت
هم بالِ پرندههای دیگر برگشت
این روزها میان شهیدان چه همهمهست
این انقلاب ادامۀ فریاد فاطمهست
صبحِ تقویم گفت یا زهرا
همه هستیم گفت یا زهرا
تو زینت دلهایی ای اشک حماسی
از کربلا میآیی ای اشک حماسی
آن روز، گدازۀ دلم را دیدم
خاکستر تازۀ دلم را دیدم
آن اسم اعظم که نشانی میدهندش
سربند یا زهراست محکمتر ببندش
او جز دلِ تنگِ مبتلا هیچ نبود
جز پای سفر، دست دعا هیچ نبود