به خودنماییِ برگی، مگو بهار میآید
بهار ماست سواری که از غبار میآید
به یاری تو به میدان کارزار نیاید
جماعتی که به رزق حلال، بار نیاید
هنوز گرم مناجات و گریۀ عرفاتم
چقدر بوی شهادت گرفته است حیاتم
نشسته بر لب ساحل، شکستهزورقِ عاشق:
کهراست زهرۀ دریا؟ کجاست باد موافق؟